با اینکه فرصت نداشتم آپ کنم اما دیدم حیفه چیزی ننویسم
این چند روز درگیر کارای دفتر هستم... زئیس حسابای کامل پروژه ها رو خواسته و با اومدن اون پسر لوس و ننر که فقط بلده ابرو برداره و کرم بزنه دید همه نسبت به من تغییر کزده.... حتی رئیس... دیروز جلوی شریکش منو توبیخ کرد اونم بخاطر اشتباهی که من مرتکب نشده بودم... خیلی عصبانی شده بودم... اگه دیشب محمدی گلم که الهی بیشتر از همیشه قفونش برم بهم دلداری نمیداد و کنارم نمی موند معلوم نبود الان چه روحیه ای داشتم...
گلم... عشقم... عزیز دلم... خشگل من... تنها سنگ صبور تنهایی هام... از همه وجودم عاشقتم و دوستت دارم... واقعا وقتی میگن کلمات نمیتونه احساسات انسان و بیان کنه همینه...
تا همیشه و تا ابدیت در کنارت می مونم عشق من..!
:: بازدید از این مطلب : 613
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0